خانوم مدیر

ساخت وبلاگ

بالاخره یک روز خیلی چیزها به شکلی می شود که تو دوست داری. کافیست کمی بیشتر تلاش کنی.

خانوم مدیر...
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

همیشه از بی برنامگی فراری بوده ام. هر از چندگاهی دچار سردرگمی می شوم. یعنی خودم را هم فراموش می کنم. اصلا نمی دانم در زندگی ام چکاره ام یا از زندگی چه می خواهم. مثل خانه ای که آن قدر به هم ریخته می شود که دقیقا نمی دانی از کجا شروع کنی، آن وقت ناچاری بنشینی و فکر کنی تا در کوتاه ترین زمان ممکن همه چیز را سروسامان دهی زندگی من هم دقیقا همان شکلی می شود. این بار یک خرده دیر توانستم به خودم بیایم و بدانم که خب حالا باید چکار کنم. اما بالاخره فهمیدم که خب حالا باید چکار کرد...

خانوم مدیر...
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

مدتی که گذشت به حدی به شکست ها فکر کردم که انگیزه ام را به کلی از دست دادم. اما چند روزیست که بالاخره حالم بهتر شده و فکر می کنم خستگی هایم رفع شده و انگیزه ای که باید را بدست آوردم. اینکه هر جور شده خانوم مدیر...ادامه مطلب
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

اول صبح توی دفتر یادداشتم نوشتم: «خدای مهربانم، بخاطر همه خبرهای خوبی که امروز قرار است دریافت کنم از تو سپاسگزارم.» اما امروز باز از آن خبرها به من رسید. چشمانم را بستم خواستم بهتر فکر کنم. نتوانستم. خانوم مدیر...ادامه مطلب
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

بازارچه قدیمی مان را دوست دارم. هنوز همه چیز سرجای خودش هست. لهجه شیرین محلی، مردم محلی، لباس های محلی، سوغاتی ها و همه چیز مثل همان سابق است و من توی دلم چقدر همیشه ذوق این بازار را داشتم... به خصوص خانوم مدیر...ادامه مطلب
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

شما یک نفر را خیلی دوست دارید. بعد خیلی خیلی او را دوست دارید. بعد عاشقش می شوید. خیلی خیلی عاشقش می شوید. بعد هوا وَرش می دارد. شما یواشکی عقب می کشید. «دوستت دارم» هایتان را با زیرکی آرام آرام پس می گیرید. آن وقت درست شب تولدش، بیرون انداختنش از زندگیتان را جشن می گیرید. به همین سادگی! به همین خوشمزگی!

خانوم مدیر...
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

روبروی هم نشسته ایم. من صاف نشسته ام و دارم چای شیرینم را هم می زنم و او، دستش را تکیه گاه چانه اش کرده و به نقطه نامعلومی خیره شده است... هیچ حس خاصی توی صورتش نیست. من هم همین طور. صبح به این زودی، خانوم مدیر...ادامه مطلب
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

- از دیدن من خوشحالی؟

سکوت می کنم. رویم را بر می گردانم. با خودم فکر می کنم می توانست بهتر بگوید، مثلا:

- خوشحالی که همدیگر را می بینیم؟

آن وقت من لبخند می زدم، با هیجان پاسخ می دادم:

- البته...

خانوم مدیر...
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

تولدم بود. یادش رفته بود. به همین سادگی و بعد بهانه کرد که:- من گاهی آن قدر مشغله دارم که تولد خودم را هم فراموش می کنم.بغض کردم ولی چیزی نگفتم. همیشه سکوت می کردم. چون خیال می کردم تولد آدمی که دوستش خانوم مدیر...ادامه مطلب
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:42

دارم به آن نقطه ای که باید نزدیک می شوم. افکار مزاحم را دور می ریزم سخت است ولی این انباشتگی باید سروسامان پیدا کند. فکر می کنم دیگر با شکستی که تجربه اش کردم کنار آمدم گرچه سخت بود اما یقین دارم می توانم دوباره همه چیز را روبراه کنم. سخت است ولی اقلا این بار خیلی جلوتر و باتجربه تر هستم. روزهای سختی که در راه دارم و این که بتوانم آن انگیزه ای که هزار تکه شد را دوباره مثل روز اول درست کنم...

خانوم مدیر...
ما را در سایت خانوم مدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a-womano بازدید : 59 تاريخ : شنبه 31 فروردين 1398 ساعت: 19:20